بر خود می بالم که در هر دو جهان
مادرم فاطمه(س)هر دم نگهدارم شده
چنان بر دامان پاکش افتاده و نالان شدم
که نوازش بر سر و روی افگارم شده

سینه ام می سوزد از ظلم تا ابد از سوز سینه مادر(س)
پهلوی من هم شکسته وقتی شکست پهلوی مادر(س)
از جفا بازوی من هم شکسته نا ندارم در هیاهو
چون بشکست حرامی بازوی مادر(س) در هیاهو
می کشم آه و بسوزانم ریشه کفر در غم مادر(س)
شوق دیدارش زنده دل را بسوزاند در ماتم مادر(س)
حد آن سوختن تا این سوختن فاصله ای بینهایت
سوخته در ماتم مادر(س) را سرشتش بینهایت
من همانم که توان دشمنم با گریه هایم سلب شده
روزیم هماره عشق مادر(س) که حک بر قلب شده
در ازل گل وجودم ز گریه های مادر(س) سرشته شد
نباشم سید و نامم به لوح عشق مادر(س) نوشته شد
تا شود وقت ظهور جلوه حق بر زمین ظلم و جور
سرگشته ام میان مردمان آزرده از ظلم و جور
تا که صاحب(عج) ریشه کفر را براندازد ز بیخ
من سلاحی غیر گریه ندارم از ماتم زخم میخ

گرچه نبوده نوکر داری در مرام عشق ثارالله
لطف نوکری رهبرم هم به لطف عشق ثارالله
لطف این نوکری بر بیچارگانی شد نصیب
که در ازل افتادند در سوز مشق ثارالله